"واله خاموش"

ساخت وبلاگ
شاید نباید ساحت عزیز چنین جایی و چنین احوالی راآلوده به چرکی بکنم کهشاید مدتها بود علیرغم دفع سرطان و رفع بلا ،همچنان همچون دُمَلی در شکل کابوس ،خوابهایم رابه تعفنی رقت بار بدل کرده بود درین روزهای روشن زندگی ام که مدیون حضرت حق تعالی هستمباید تارکی ها محو میشد و ایضا ان چرک بد بو در روحم ...و چه خوش اقبال بودم که عصر این دُمل چرکی را با دو انگشت وعجالتا با دو سیلی ، ترکاندم ... "واله خاموش"...
ما را در سایت "واله خاموش" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1402 ساعت: 16:36

شاید نباید ساحت عزیز چنین جایی و چنین احوالی راآلوده به چرکی بکنم کهشاید مدتها بود علیرغم دفع سرطان و رفع بلا ،همچنان همچون دُمَلی در شکل کابوس ،خوابهایم رابه تعفنی رقت بار بدل کرده بود درین روزهای روشن زندگی ام که مدیون حضرت حق تعالی هستمباید تارکی ها محو میشد و ایضا ان چرک بد بو در روحم ...و چه خوش اقبال بودم که عصر این دُمل چرکی را با دو انگشت وعجالتا با دو سیلی ، ترکاندم ... "واله خاموش"...
ما را در سایت "واله خاموش" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 18:16

۱۴ سال پیش در چنین روزی و شبی ...ساعت حوالی ۱۰ شب ... به حزنی سخت و فقدانی بیرحم،گرفتار آمدم عین همین ملودی وبلاگم خیلی منگ و محزونبه سیاه چاله از درد ها افتاده و ..." روزی امروز شنبه بود و شب شد ..."شاید تاریک ترین فصل زندگی ام رقم خورد نو غنچه ای که به بوران تلخی ،پژمرد و خشک شد ..تازه جوانی که به شبی پیر شد و شاید زنده ای که به حکم ملک الموت تقدیر ،" مرگ را زیست "حکایت نور و تاریکی شاید از آن شب آغاز شد و بعد از آنشب بود و شب بود و شب بود و شب ... اکنون بعد این همه سال ، از آن شب سخت و نفس گیر ،روح نیمه جانم حتی درین چند سال اخیر که از قاعدهتعرض کفتار و لاشخور در امان نمانده بود زنده ماند آری آری ..." من زنده ام .."دارد جوانه میزند روحم قلبم تمام عواطف زلال و شریفم ....قداست آن احوال شریف و ناب ..در من حلولی دیگر یافته چنان که امروز و امشب دوست دارم بخوانم بنویسم بسازم ؛ که خدایا به رغم اینکه در عین رفاقتت با من نارفیق به تو بودم و اگرچه احدی از مخلوقاتت را نارفیق و خصم نبودم و روسفیدم ازین ، اما چه کنم که تنها تو را روسیاهم چرا که چون تویی را آزردم که بهترین بودی و رفیق ترین ...ناز شستت ، خوش به رب بودنت که رفیقم ماندی "یا رفیق من لا رفیق له "سپاس که مهلت زندگی ام دادی و به رغم سالیان دراز در تاریکی زیستن ،صبحها به محض بیدار شدنم ، خوشحال باشم که یک روز دیگر برایم نعمت قرار دادیتا زندگی کنم ... تمام قد "شکرا لِالله" "واله خاموش"...
ما را در سایت "واله خاموش" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 18:16